ترسناک ترین داستان هایی واقعی که شما را میخکوب می‌کنند!

۴ بازديد
همیشه در مورد اینکه چه داستان هایی ترسناکی شنیدید و فکر میکردید که الکی هستد، بحث بوده است، ولی در این مقاله قصد داریم عجیب ترین و در عین حال داستان های واقعی را به شما معرفی کنیم که انگشت بر دهان جهان و حیران و آیران خواهید ماند.

احتمالاً مارک تواین به بهترین شکل این مسئله را مطرح کرده باشد. نویسنده مشهور آمریکایی در جایی گفته است: «حقیقت از داستان عجیب‌تر است. این به دلیل آن است که داستان خود را موظف می‌بیند احتمالات را در نظر بگیرد، اما حقیقت اینطور نیست.» به نقل از وب‌گاه All That's Interesting، به همین دلیل نیز داستان های واقعی ترسناک با گره‌افکنی‌ها و گره‌گشایی‌های حیرت‌انگیز خود چنان ترس و وحشتی را در مخاطب به وجود می‌آورند که بهترین نویسندگان و فیلمسازان حتی به خواب نیز چنین بازخوردی را از مخاطبان خود نمی‌بینند.

از خواب با هراس نپر!

ماجرایی که در اواخر دهه ۱۹۷۰ در ایالات متحده آمریکا رخ داد، نه‌تنها همچنان داستان بسیار ترسناکی است، بلکه هیچ‌وقت اسرار پیرامون آن به‌طور کامل حل نشد. در آن دوران به‌ یکباره گزارش‌های باورنکردنی از روزنامه‌های نیویورک تایمز و لس‌آنجلس تایمز سردرآوردند که همگی از مرگ‌ اسرارآمیز جوانان اهل همونگ خبر می‌دادند.

همونگ‌ها مردمانی از نژاد لائوسی بودند که در طی جنگ ویتنام برای آمریکایی‌ها جنگیده بودند، اما پس از پایان جنگ، هدف تصفیه‌های بی‌رحمانه‌ی دولت کمونیست لائوس قرار گرفته بودند. بسیاری از همونگ‌ها در این دوران پر از بیم و ترس یا زندانی شده و به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده شدند یا اینکه به جوخه‌های مرگ سپرده شدند. از این رو، بسیاری از آن‌ها برای زنده ماندن به آمریکا گریختند. اما ظاهراً قرار نبود کابوس آن‌ها هیچ‌وقت به پایان برسد.

مدت‌ها بعدا اولین مهاجرت‌ها، بسیاری از جوانان همونگ بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای در خواب تسلیم مرگ شدند. بنا به گزارش‌ها و شهادت خانواده‌ها، قربانیان پیش از مرگ مدام از دیدن کابوس‌های وحشتناک شاکی بودند. این کابوس‌ها به حدی هولناک بود که بسیاری از قربانیان تا چندین روز برای نرفتن به خواب مقاومت می‌کردند. اما سرانجام وقتی که به خواب می‌رفتند، ناگهان با ضجه‌های دلخراشی از خواب بلند می‌شدند و تا خانواده و دوستان بر سر بالین‌شان برسند، تسلیم مرگ‌ می‌شدند. اگر این داستان ترسناک آشناست، به این خاطر است که وِس کِرِیون، فیلمساز فقید با الهام از همین ماجراها ستاره‌ فیلم‌های اسلشر، فِردی کروگر و داستان فیلم‌ «کابوس در خیابان اِلم (۱۹۸۴)» را خلق کرد، شخصیتی که قربانیان خود را در خواب به دام می‌انداخت و با روش‌های بی‌رحمانه‌ای به کام مرگ‌ می‌فرستاد.

موارد مرگ‌ نابه‌هنگام جوانان همونگی در آن دوران به حدی زیاد بود که به‌سرعت توجه رسانه‌ها را به خود جلب کرد و موجی از نگرانی‌ها در بین جامعه مهاجران همونگ به وجود دارد. در آن زمان حدود ۳۵ هزار نفر همونگ در آمریکا زندگی می‌کردند. مرگ‌ومیر جوانان همونگ در سال ۱۹۸۱ به اوج خود رسید. در این سال ۲۶ مرد همونگی تسلیم مرگ شدند. تمامی این قربانیان مردان جوانی بین ۲۵ تا ۴۴ ساله بودند و همگی به‌تازگی به آمریکا مهاجرت کرده بودند. محققان در کالبدشکافی‌ها متوجه هیچ‌گونه ناهنجاری نشدند، به همین دلیل، در ابتدا مطبوعات به این پدیده اسرارآمیز «سندرم مرگ آسیایی» لقب دادند. بعدا به این پدیده عنوان غیرنژادی «سندرم مرگ ناگهانی غیر منتظره» یا « سندرم بروگادا» داده شد.

هرچند علت مرگ این جوانان هیچ‌وقت مشخص نشد، اما فرضیه‌های زیادی در مورد آن مطرح شد. یکی از این فرضیه‌ها استرس بالا به دلیل فلج خواب را علت مرگ این جوانان می‌دانست. هرچند پدیده‌ی فلج خواب یا همان بَختک به خودی خود نمی‌تواند کُشنده باشد، اما احتمالاً مردان همونگی با کوله‌باری از مشکلات و زخم‌های روحی و روانی (به‌خصوص به دلیل گریختن از کشور در بحبوحه‌ی قتل‌عام‌ و نسل‌کشی) و فرهنگی و نژادی (مشکلات زبانی، تطبیق فرهنگی و اشتغال در کشور تازه) به‌شدت آسیب‌پذیر بودند.

در همین حال، عامل دیگری هم می‌توانست باعث واکنش هولناک‌تر مردان همونگ به فلج خواب شده باشد. همونگ‌ها در فرهنگ خود به شکلی از همه‌جان‌انگاری (باور به روح در همه‌‌چیز) عقیده داشتند. آنان هنگام ترک سرزمین مادری خود حس می‌کردند از روح نیاکانی خود جدا افتاده‌اند؛ روحی که قبلا از آنان دربرابر ارواح خبیث محافظت می‌کرد. مهاجران همونگ از این وحشت داشتند که ارواح نیاکانی آنان نتوانسته‌اند همراه آن‌ها از اقیانوس اطلس گذر کنند و وارد خاک آمریکا شوند. از این رو، هیچ حامی و محافظی دربرابر ارواح خبیث به‌خصوص «دآ چو» نداشتند.

همونگ‌ها در سرزمین مادری خود با قربانی کردن و پیشکش خشم دآ چو را فرومی‌نشاندند، ولی حالا این رسومات دیگر اجرا نمی‌شدند. اما با وجودی که زنان همونگ نیز کابوس‌های هولناک دآ چو را می‌دیدند، اما به دلیل فرهنگ مردسالارنه‌ی همونگ‌ها، همیشه مردان باید پاسخگوی دآ چو می‌بودند. نکته جالب در مورد مرگ‌ همونگ‌ها اینکه این پدیده هولناک به مرور کمرنگ شد، گویی دآ چو انتقام خود از بی‌حرمتی را گرفته بود و دیگر کاری به کار آن‌ها نداشت.

زامبی‌های افلیجی در دوران قاجار

اکثر ما وقتی به مردمان دوران رنسانس فکر می‌کنیم، احتمالاً ایتالیایی‌ها را در لباس‌های فاخر تصور می‌کنیم که آثار هنری بزرگانی همچون داوینچی، میکل آنز و دیگران را تحسین می‌کنند. ولی آنچه کمتر در مورد این دوران به‌خصوص از تاریخ بشر گفته می‌شود، وضعیت اسفناک بیماران مبتلا به سیفلیس آن است. به نقل از پایگاه خبری کرکد، درست است که فلورانس دوران رنسانس محل ایده‌آلی برای هنر بوده، اما در همان زمان و در طی اولین شیوع بزرگ سیفلیس در سال ۱۴۹۲، حال و هوای شهر رنسانس بیشتر شبیه به فیلم‌های زامبی بود.

در آن دورانِ قبل از ابداع آنتی‌بیوتیک، این بیماری مقاربتی کم‌تر یک شرم مخفیانه و بیشتر به معنای پوسیدن و کَنده شدن صورت افراد بود. بنا به روایت‌های مختلف تاریخی، سیفلیس باعث می‌شد تا گوشت صورت افراد جدا شود و فرد ظرف چند ماه جان خود را از دست دهد. این بیماری به‌خصوص موجب از میان رفتن کامل لب‌ها، بینی و در برخی افراد نیز اندام تناسلی می‌شد.

به این جهت، همان‌طور که قابل‌تصور نیز هست، دیدن بازماندگان نگون‌بخت این بیماری که دست و پا، چشم و بینی‌ خود را بر اثر این بیماری مهلک از دست داده‌اند، تصویر چندان غیرقابل انتظاری در خیابان‌ها و معابر آن دوره‌ی ایتالیا نبود. بنابراین، اگر هرکدام از نمایشگاه‌های بی‌شمار رنسانس که امروزه در سراسر جهان برگزار می‌شوند واقعاً دقیق بودند، باید تقریباً نیمی از مردم شبیه به زامبی‌های سریال مردگان متحرک می‌بودند!

هر چند حتی تصور داشتن یک اندام تناسلی پوسیده در تصور نمی‌گنجد، اما بدترین قسمت بیماری سیفلیس مرگ بعد از تنها چند ماه است. بدین‌ترتیب، افراد مبتلا به این بیماری پس از اینکه گوشت بدنشان حتی گاهی تا استخوان خورده می‌شد و از بین می‌رفت و دائم از درد فریادهای جگرخراش می‌زدند و سرانجام نیز به کام مرگ کشیده می‌شدند. بنابراین، برای مدت کوتاهی در زمان استادان بزرگ عصر رنسانس، دیدن چهره‌هایی که گوشت صورتشان تماما از بین رفته و جمجمه‌شان آشکار شده بود، احتمالاً رویداد کاملاً عادی بود.

قاتل زنجیره‌ای که پابه‌پای ژان دارک برای فرانسه جنگید

قاتل زنجیره‌ای که پابه‌پای ژان دارک برای فرانسه جنگید

ژان دارک یکی از شخصیت‌های افسانه‌ای فرانسه و نماد این کشور است. او شجاع بود و تا آخرین لحظه زندگی دلاوران با دشمنان آب و خاک میهن‌اش جنگید. اما درحالی‌که ژان دارک بیش‌ترین احترام و اعتبار را برای ایستادگی درمقابل لشکریان انگلستان در قرن پانزدهم (طی جنگ صدساله) به دست آورده، یار و همراه همیشگی او، ژیل ده‌ ره چنین جایگاهی ندارد.

ده ره یکی از شجاع‌ترین شوالیه‌های ارتش فرانسه بود. این شخصیت تاریخی حتی به فیلم پرهزینه «پیام‌آور: داستان ژان دارک (۱۹۹۹)» نیز راه یافت. در این فیلم وینسنت کسل به جای ده ره ایفای‌ نقش کرد و میلا یوویچ هم در نقش ژان دراک ظاهر شد. اما به نظرتان چرا بعدا همچون ژاک دارک هیچ کلیسایی به نام ده ره نام‌گذاری نشد؟‌ احتمالاً به خاطر اینکه این مرد شب‌ها به آدم دیگری تبدیل می‌شد. او برای دوره طولانی در نقش یک قاتل زنجیره‌ای فوق‌العاده بی‌رحم ظاهر شد که به‌خصوص علاقه‌ی وافری به شکنجه دادن و کشتن کودکان خردسال از ۶ ساله تا نوجوانان ۱۷ و ۱۸ ساله داشت.

ژیل ده ره نام خود را به‌عنوان یک قاتل زنجیره‌ای بسیار پرکار وارد تاریخ کرد

ده ره بی‌تردیدی کسی بود که نقش مهمی در تمام افتخارات ژاک دارک و حتی قدیس شدن او ایفا کرد، اما او یک هیولای شکنجه‌گر، سلاخ و کودک‌کُش بسیار پرکار و ماهر بود. اما همه‌ی ماجرا این نیست. براساس اعترافات ژیل ده ره در دادگاه جنایت‌های او حتی از آنچه فکر می‌کنید نیز دلخراش‌تر بودند. ده ره که تنها به کشتن و آزار قربانیانش به شیوه‌های هولناک قانع نبود، با روح و روان آن‌ها بازی می‌کرد. او قربانیانش را تا حتی آخرین لحظات متقاعد می‌کرد که همه‌ی اینها یک بازی است.

بسته به اینکه از کدام منبع جویای ماجرا شوید، ژیل ده ره بین ۸۰ تا ۸۰۰ کودک را در طی دوران قتل‌عام‌های خونین‌اش با هولناک‌ترین روش‌های ممکن به کام مرگ کشانده است. بدین‌ترتیب، او با این حجم از قتل و کشتار نام خود را به‌عنوان یکی از پرکارترین قاتلان زنجیره‌ای وارد کتاب‌های تاریخ کرد. ژان دارک هم ظاهراً هیچ‌وقت از این چهره‌ی مخوف هم‌رزمش خبر نداشت. ژیل ده‌ ره سرانجام همچون ژان دارک سوزانده شد. روش اعدام با سوزاندن در آن دوران روشی برای خلاص شدن از شر عناصر واقعاً نامطلوب جامعه مانند تبهکاران، جادوگران و قاتلان بود.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.